نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، صحر نزدیک است :
هر دم این بانگ بر آرم از دل:
وای ، این شب چقدر تاریک است!
خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟
سهراب سپهری
دنگ . . .، دنگ . . .
ساعت گيج زمان در شب عمر
مي زند پي در پي زنگ.
زهر اين فكر كه اين دم گذراست
مي شود نقش به ديوار رگ هستي من.
لحظه ام پر شده از لذت
يا به زنگار غمي آلوده است.
ليك چون بايد اين دم گذرد،
پس اگر مي گريم
گريه ام بي ثمر است.
و اگر مي خندم
خنده ام بيهوده است.
دنگ . . .، دنگ . . .
لحظه ها مي گذرد.
آنچه بگذشت، نمي آيد باز.
قصه اي هست كه هرگز ديگر
نتواند شد آغاز.
مثل اين است كه يك پرسش بي پاسخ
بر لب سرد زمان ماسيده است.
تند بر مي خيزم
تا به ديوار همين لحظه كه در آن همه چيز
رنگ لذت دارد، آويزم،
آنچه مي ماند از اين جهد به جاي:
خنده ی لحظه ی پنهان شده از چشمانم.
و آنچه بر پيكر اومي ماند:
نقش انگشتانم.
دنگ . . .
فرصتي از كف رفت.
قصه اي گشت تمام.
لحظه بايد پي لحظه گذرد
تا كه جان گيرد در فكر دوام،
اين دوامي كه درون رگ من ريخته زهر،
وا رهانيده از انديشه ی من رشته ی حال
وز رهي دور و دراز
داده پيوندم با فكر زوال.
پرده اي مي گذرد،
پرده اي مي آيد:
مي رود نقش پي نقش دگر،
دنگ مي لغزد بر رنگ.
ساعت گيج زمان در شب عمر
مي زند پي در پي زنگ:
دنگ . . .، دنگ . . .
دنگ . . .
سهراب سپهری
خانه دوست كجاست؟
در فلق بود كه پرسيد سوار
آسمان مكثي كرد
رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت
به تاريكي شن ها بخشيد و به انگشت
نشان داد سپيداري و گفت
نرسيده به درخت
كوچه باغي است كه از خواب خدا
سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است
ميروي تا ته آن كوچه
كه از پشت بلوغ سر به در مي آرد
پس به سمت گل تنهايي مي پيچي
دو قدم مانده به گل
پاي فواره جاويد اساطير زمين مي ماني
و تو را ترسي شفاف فرا مي گيرد
در صمیمیت سیال فضا، خشخشی میشنوی:
كودكي مي بيني
رفته از كاج بلندي بالا
جوجه بردارد از لانه نور
و از او مي پرسي
خانه دوست كجاست؟
سهراب سپهری
اگر تو نمی توانی باور کنی
،برای کسی که باور دارد همه چیز امکان پذیر است.
(انجیل)
از نظر گاندی هفت موردی که بودن هفت مورد دیگر خطرناک هستند
1-ثروت، بدون زحمت
2-لذت، بدون وجدان
3-دانش، بدون شخصیت
4-تجارت، بدون اخلاق
5-علم، بدون انسانیت
6-عبادت، بدون ایثار
7-سیاست، بدون شرافت
انسان ها در قول و قرار
به هم شبیه اند،
تنها در عمل است که با هم فرق دارند...
مهم نیست چه اتفاقی در زندگی شما می افتد.
حتی وقتی که پس طی کردن مسیری طولانی
به بن بست رسیدید نا امید نشوید.
زندگی یک تکرار روزمره نیست بلکه
فرصتی است برای رسیدن به رویا هایتان
پس با افکار بیهوده ی نمی توانم ان را خراب نکیند
مطمعن باشید هر چه از صمیم قلب بخواهید
اگر نا امید نشوید
روزی به آن خواهید رسید ، هر چقدر هم که بزرگ باشد .
چرا که خواستن توانستن است!
پس بخواه...
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
بزرگ دارم.
کدامین خصلت از خدای خود را دوست داری؟
گفت:
همین بس که میدانم، او میتواند
مچم را بگیرد
ولی دستم را میگیرد...